السلام علیک یا سلطان
******تاریخ لب به خنده گشوده است! گلها و پروانهها جشن مشترک و باشکوهی برپا کردهاند. آسمانیان بر سر زمینیها نقل شادی میپاشند. افلاک بر رخ خاک بوسه میزنند! نسیم، دست نوازشگرش را شادمانه بر پیکره بوستانها میکشد و در گوششان نجوای مهر میکند.
آفتاب، از سر شوق بر پهنه آسمان میدود. ستارهها سر از پا نمیشناسند. ابرها دست افشانی میکنند. ماهتاب بی تاب و پایکوبان است! تصویر هستی، بدیع و زیبا شده، از همه ارکان فلک و ملک، مکل و ملکوت، لاهوت و ناسوت، صدای سبز سرور میآید! همهمه همه هستی، ترنم عشق و شور و مستی و شادمانی است.
دل من نیز از صحرای محبت عبور کرده، میجهد، میرقصد، هر چه ناشادی را پشت سر میگذارد، آبیتر و دریاییتر میشود و من اینک احساس میکنم که سراپا ترنم و شوقی وصفناپذیرم!