علامه طباطبائی چگونه به زیارت امام رضا (ع) می رفت؟
السلام علیک یا سلطان
******
ایشان هر ساله به مشهد مشرف میشد حتی در پنج شش ماه آخر عمر با همه کسالتی که داشت به مشهد مشرف شد. یکی از بستگان نزدیک ایشان میگفت:«با آغوش
باز با آن کهولت سن و کسالت، جمعیت را میشکافت و با علاقه ضریح را
میبوسید و توسل میجست که گاهی به زحمت او را از ضریح جدا میکردیم ... .»
ایشان میگفت: «من به حال این مردم که این طور عاشقانه ضریح را میبوسند، غبطه میخورم ... .»
فرزند
ایشان نقل میکردند: در سال آخر حیاتشان به دلیل کسالتی که داشتند و بنا
به تأکید و توصیه پزشکِ مخصوص نمیخواستیم که ایشان به مشهد مقدس بروند.
ولی ایشان اصرار داشتند و رفتند.
پس از مراجعت از مشهد، به ایشان
گفتم سرانجام به مشهد رفتید، فرمود: «پسرم جز مشهد کجاست که آدم بتواند
دردهایش را بگوید و درمانش را بگیرد؟»
علامه طباطبایی وقتی به مشهد،
مشرف میشد، از وی تقاضا میکردند که در خارج از مشهد چون طُرقبه و ... به
دلیل اعتدال هوا، سکونت داشته باشند و گهگاهی برای زیارت مشرف گردد. ایشان
ابداً قبول نمیکرد و میفرمود: «ما از پناه امام هشتم به جای دیگری
نمیرویم.»
یکی از شاگردان علامه طباطبایی میگوید: «... هیچ به
خاطر ندارم که از اسم هر یک از ائمه علیهمالسلام بدون ادای احترام گذشته
باشند. در مشهد که همه ساله مشرف میشدند و تابستان را در آنجا میماندند
وقتی وارد صحن حضرت رضا علیه السلام میشدند، بارها که در خدمتشان بودم و
میدیدم که دستهای مرتعش را روی آستانه در میگذاشتند و با بدن لرزان از
جان و دل آستانه در را میبوسیدند، گاهی از محضرشان التماس دعا درخواست
میشد میگفتند: «بروید از حضرت بگیرید؛ ما اینجا کارهای نیستیم؛ همه چیز
آنجاست! »
و روزی در صحن حرم امام رضا علیه السلام شخصی به علامه [که اصلاً اذن نمیداد کسی دست ایشان را ببوسد] عرض کرد: «از راه دور آمدهام و میخواهم دست شما را ببوسم.» علامه فرمود: «زمین صحن را ببوس که از سر من هم بهتر است! »
یک بار علامه میخواستند به روضه رضوی علیه السلام مشرف شوند. به ایشان عرض شد: « آقا! حرم شلوغ است؛ وقت دیگری بروید! » فرمودند: «خوب، من هم یکی از شلوغها! » و رفتند. مردم هم که ایشان را نمیشناختند تا راهی برایشان بگشایند و در نتیجه، هر چه سعی کردند دستشان را به ضریح مبارک برسانند، نشد و مردم ایشان را به عقب هل دادند. وقتی بازگشتند، اطرافیان پرسیدند: «چطور بود؟» فرمودند: «خیلی خوب بود! خیلی لذت بردم! »
حجت الاسلام معزّی نقل میکند که یک بار در ایام طلبگی به مشهد رفته بودم و در صحنهای حرم رضوی علیه السلام قدم میزدم و به بارگاه امام مینگریستم اما داخل رواقها و روضه نمیرفتم. ناگهان دست مهربانی بر روی شانههایم قرار گرفت و با لحنی آرام فرمود:
«حاج شیخ حسن! چرا وارد نمیشوی؟! » نگاه کردم و دیدم علامه طباطبائی است. عرض کردم: خجالت میکشم با این آشفتگی روحی بر امام رضا علیه السلام وارد شوم. من آلوده کجا و حرم پاک ایشان کجا! آنگاه مرحوم علامه فرمود:
«طبیب برای چه مطب باز میکند؟ برای این که بیماران به وی مراجعه کنند و با نسخه او تندرستی خود را بیابند. این جا هم دارالشفای آل محمد ـ علیهم السلام ـ است. داخل شو که امام رضا علیهالسلام طبیب الأطباء است.»