ﺑﺎﺏ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩﺕ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ
السلام علیک یا سلطان
******ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺯﺩ ﺯﺩﻩ ﯾﺎ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ؟
ﺗﻮ ﻫﻤﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ
ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻓﻮﻻﺩ ﺷﻤﺎ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺍﻭ ﻃﺒﯿﺐ ﺍﺳﺖ ﺯﺳﻮﯼ ﺗﻮ، ... ﺷﻔﺎ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ؟
ﻗﻄﺐ ﮔﺮﺩﺷﮕﺮﯼ ﻣﺎ ﺿﻌﻔﺎ ﺷﺪ ﺣﺮﻣﺖ
ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺣﺠﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﻃﻼ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ
ﮔﻨﺒﺪﺕ ﻣﺎﻝ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﺏ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩﺕ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ
ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ
******
علاقه حضرت به خانوادهشان در محبتی که به امام جواد علیه السلام داشتند قابل ملاحظه است. قبل از تولد امام جواد علیه السلام فردی به امام رضا علیه السلام میگوید شما کودکان را دوست دارید، پس از خداوند بخواهید که پسری به شما عطا کند. حضرت فرمودند: خداوند پسری به من خواهد داد که وارث من میشود.
هنگامی که اباجعفر علیه السلام متولد شدند، حضرت در طول شب گهواره ایشان را حرکت میدادند و با او بازی میکردند. امام فرزندشان را آن قدر دوست میداشتند که شب را نمیخوابیدند و گهواره امام جواد علیه السلام را حرکت میدادند. به ایشان عرض شد آیا مردم با پسرانشان چنین رفتار میکنند؟ حضرت فرمودند: این پسر مانند عامه مردم نیست به دنیا آمدن و رشد نمودن او مانند ولادت پدران پاکش است.
رفتار امام با فرزندشان امام جواد علیه السلام آن قدر محبت آمیز و توام با احترام بود که ایشان را به نام صدا نمیزدند، بلکه بیشتر با کنیه مورد خطاب قرارش میدادند. به عنوان مثال میفرمودند: «ابوجعفر برای من نوشته است و من برای ابوجعفر نوشتم.» به این ترتیب میخواست ایشان را احترام و تمجید کنند.
---
یحیی صنعانی روایت میکند:
در مکه نزد امام رضا علیه السلام رفتم. امام داشت برای فرزندش، امام جواد علیه السلام، موز پوست میکند و در دهانش میگذاشت.
به او عرض کردم:« فدایت شوم، آیا این فرزند همان مولود مبارک است؟»
امام رضا علیه السلام پاسخ داد:« آری یحیی، این همان مولودی است که پربرکتتر از او برای شیعیان ما به دنیا نیامده است.
در خراسان یکی از اصحاب امام رضا از او پرسید:«اگر برای شما حادثه ای پیش آمد ما به چه کسی مراجعه کنیم؟»
حضرت رضا علیه السلام پاسخ داد:« به فرزندم.»
چون امام جواد علیه السلام در آن زمان سن کمی داشت، مرد تعجب کرد. امام رضا علیه السلام به او فرمود:« عیسی زمانی به پیامبری مبعوث شد که سناش از سن فرزندم کمتر بود.»
زکریا بن آدم، یکی از یاران امام رضا علیه السلام، میگوید:« در خدمت امام رضا علیه السلام بودم که امام جواد علیه السلام در حالی که کمتر از چهار سال داشت وارد شد. سپس سرش را به سوی آسمان بلند کرد و مدتی طولانی در اندیشه فرو رفت. امام رضا علیه السلام فرمود:« جانم به فدایت، چرا تفکرت طولانی شد؟»
امام جواد علیه السلام پاسخ داد:« به برخوردهایی میاندیشم که با مادرم فاطمه سلام الله علیها شد. سوگند به خدا، آنان را از قبرشان بیرون می آورم و بدنهایشان را میسوزانم. آنگاه خاکسترشان را به باد میدهم و در دریا میریزم.»
در این هنگام امام رضا علیه السلام او را نزدیک خویش آورد و میان دو چشمش را بوسید و فرمود:« پدر و مادرم فدایت، تو شایسته امامت هستی.»
-----
محمد ابن ابو عباد - نامه نگار حضرت رضا علیه السلام در خراسان - می گوید:
امام رضا علیه السلام به من میگفت برای پسرش، محمّد (امام جواد علیه السلام)، که در مدینه بود نامه بنویسم. امام پیامهایش را به من دیکته میکرد و من مینوشتم. او همواره پسرش را در نامهها با بزرگی و عظمت مخاطب قرار میداد. در مقابل، نامههای امام جواد علیه السلام هم در نهایت بلاغت و زیبایی بود.
بارها از امام رضا علیه السلام شنیدم که میفرمود:« ابو جعفر (امام جواد) وصّی و جانشین من در خاندانم است.»
محمد بن عسیی می گوید: در دفتر ابی عباد بودم، دیدم که او از نامه ای نسخه برداری می کند.سوال کردم آن نامه چیست؟ گفت نامه امام رضا به فرزندش می باشد که از خراسان نوشته است.از او خواستم که نامه را به من بدهد، دیدم در آن چنین آمده بود:
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند به تو طول عمر عنایت فرماید. و تو را فرزندم! از دشمنت محافظت فرماید. پدرت فدای تو گردد، اختیارات مالی خود را به تو واگذار کردم در حالی که صحیح و سالم هستم. به امید این که خداوند به خاطر انجام صله رحم به خویشان، و بستگان موسی و جعفر به تو بیشتر عطا نماید... البته خدا به تو سعادت داده است. پسرم فدایت شوم! مسائل را به خاطر علاقه ای که به آنها داری از من نپوشان که نصیب خود را از دست خواهی داد _ والسلام.
با تأمل در این نامه در می یابیم که امام رضا(ع) چقدر به فرزندش عنایت داشته و تا چه حد فرزند کوچکش را سرپرستی می کرد، تا او را برای مقامی که در انتظار اوست تربیت نماید. و از این نامه می توانیم ارزش و عظمت امام جواد(ع) و آرزوی بلندی را که پدر بزرگوارش در مورد او داشته درک نمائیم.
******
عاشقی را به وجد میآری
یوسفانه تبسمی داری
به کدامین ملیح رفتی که
چهرهای سبز و گندمی داری؟
وصف آیینه کار شاعر نیست
از لب خود شنیدنی هستی
دوست دارم خودت بگویی که
از خودت چه تجسمی داری
مرهم و زخم در نگاه شماست
حلقه اتحاد خوف و رجاست
بر سر مهربانی چشمت
مژههایی تهاجمی داری
با یقین میرسم به این معنی
چارده نور واحدی، یعنی
عشق از هر نظر خودت هستی
با خودت چه تفاهمی داری
کفر را جذبههای لبخندت
چارهای نیست جز مسلمانی
خنده کن یا مکارم الاخلاق
معجزات تبسمی داری
******
برای کسب اطلاعات بیشتر به www.IranSarkhat.com مراجعه کنید.